جدول جو
جدول جو

معنی زخم انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

زخم انداختن
(چَ زَ دَ)
خسته کردن. زخم افکندن. رجوع به زخم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نُ)
جور کردن: خدا نجار نیست اما در و تخته را خوب بهم میاندازد. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
تماشا کردن. (مجموعۀ مترادفات). چشم افکندن. نظر کردن. نگاه کردن. رجوع به چشم افکندن شود.
- ازچشم انداختن کسی یا چیزی را، کنایه از بی اعتبار کردن آن کس یا آن چیز را در نظر بینندگان. از چشم افکندن.
- چشم انداختن بر چیزی یا در چیزی، نگریستن ونگاه کردن بر چیزی یا در چیزی. (آنندراج).
- چشم انداختن به چیزی، کنایه از نگاه کردن و نگریستن به چیزی. (آنندراج) :
ندارد توتیای چشم من جز سرمۀ چشمت
شود روشن اگر چشمی به چشم من بیندازی.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
تعبیه کردن دام. دام فروگستردن. دام فرونهادن. دام افکندن. دام نهادن. (آنندراج). دام چیدن. (غیاث اللغات). مقابل دام فروچیدن و دام برداشتن
لغت نامه دهخدا
(خِ بَ دَرْ زَ دَ)
مرادف شکم داشتن. (آنندراج) :
شکم انداخته ابر بهاری
شده آبستن گوهر نثاری.
حکیم زلالی (ازآنندراج).
رجوع به شکم داشتن شود.
، اسقاط حمل، ترجمه محاورۀ هندی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَدَ)
یا رخت انداختن در جایی. کنایه از اقامت کردن. از حرکت بازایستادن و ماندن. توقف کردن در جایی:
گفتی از آن حجره که پرداختند
رخت عدم در عدم انداختند.
نظامی.
سپه را یکی بانگ برداشت سخت
که دیگر مران خر بینداز رخت.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهم انداختن
تصویر بهم انداختن
به ستیزه واداشتن، جور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم انداختن
تصویر چشم انداختن
چشم بنه (بر در) چیزی. نگاه کردن به... نظر کردن در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم انداختن
تصویر علم انداختن
عاجز شدن و رو گرداندن سپر انداختن، غافل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت انداختن
تصویر رخت انداختن
((~. اَ تَ))
اقامت کردن، فرود آمدن
فرهنگ فارسی معین
نگاه کردن، نگریستن، نظر افکندن، دید زدن، چشم گرداندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد